رسانه ای به رنگ خورشید

من دوست دارم با دوست هایی که حرف های مشترکی با هم داریم و آدم های مشترکی را می شناسیم بنشینم و حرف بزنم. از آن حرف هایی که اسمشان «خاله زنکی» است- اینکه رئیس مان ازدواج کرده یا نه؟ اینکه منشی بخش چه ماشینی خریده؟ و خلاصه از همین حرف هایی که اهمیتی هم ندارد اما خوب سرمان را گرم  می کند؛ همین. شاید اگر چند روز بعد هم از ما بپرسند منشی بخش چه ماشینی خریده دیگر یادمان نباشد.

«من می دانم قصیه چیست.» این شاه بیت حرف های خاله زنکی است. رسانه هایی هم که در جهان به «رسانه زرد» معروف هستند، با همین شعار جلو می روند: «ما می دانیم قضیه چیست. بیا ما را بخوان یا تماشا کن تا بفهمی که جریان از چه قرار است.»

«جریان» هم بیشتر وقت ها چیز خیلی مهمی نیست اما جذاب است.

خیلی مهم نیست که بدانیم محمدرضا گلزار چند خانه دارد یا الان کجا زندگی می کند اما بدمان نمی آید که بدانیم. اگر هم کسی به ما بگوید ۱۷ خانه دارد نمی گوئیم به ما سند نشان بده. فقط می گوئیم: نه بابا!

رسانه زرد همین کار می کند. حرف هایی را راجع به آدم های مشهور می زند که خودشان در مصاحبه های رسمی شان نمی زنند.

دلیل و مدرکی هم به ما نشان نمی دهد، چون قانون حرف های از این دست مدرک داشتن نیست؛ همین که جذاب باشد کافی است.